حرف تكراري و كليشه اي است اما واقعي است، حقيقت محض است كه
گاهي از زور تنهايي جلوي آينه مي ايستم و به
خودم نگاه مي كنم، خيره ميشوم در چشم ها و در نگاهم دنبال چيزي آشنا ميگردم كه واضح است پيدايش نمي كنم آن وقت
براي هزارمين بار در روز چشم هايم خيس ميشوند و اشك ها روي صورتم راه مي افتند.اولش بيهوده ميكوشم جلوي اشك ها را بگيرم و بغضم را، اين بغض سمج و هر روزه را، قورت بدهم اما درست وقتي به خودم مي آيم كه بغضم هق هقي سخت شده در سكوت و سرماي خانه! آن وقت دلم بيشتر از هر وقت ديگري براي خودم تنگ مي شود؛ براي خودي كه ديگر به سختي مي توانم به يادش بياورم. ديكر يادم نيست قبلا كه از خواب بيدار ميشدم چه چيزي به بلند شدن از جا وادارم ميكرد؟. حتي نمي دانم قبل از خواب به چه چيز فكر ميكردم؟ روزم را چطور شب ميكردم و انگيزه ام چه بود وقتي ميخواندم، مينوشتم و يا حتي هيچ كاري نمي كردم؟؟ يادم نيست وقتي آشپزي ميكردم به چه فكر ميكردم؟. اصلا چطور مي توانستم بنويسم؟ طرح ها و ايده ها را از كجا پيدا ميكردم و چطور بهم جفت و جورشان ميكردم؟؟؟
اين روزها كه ميگذرند تنها كارم اين است كه دنبال نشانه ها و ردي از خودم بدون تو بگردم! حتما جايي چيزي بوده ام قبل از اين كه تو بيايي!مي دانم خيلي چيزها عوض شده اند مي دانم نه من ديگر هماني ام كه بودم و نه تو اما اين را هم مي دانم كه بالاخره قبل از تو هم بوده ام حتي اگر شده كو همه روباه ها درغگويند! حتي روباه شازده كوچولو!...
ادامه مطلبما را در سایت همه روباه ها درغگويند! حتي روباه شازده كوچولو! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : noghtevirgol بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 7:01